یک ماه از دوران بارداری من به حسین علیه السلام می‌گذشت که در شکم خود حرارتی همراه با درد حس کردم. موضوع را به پدرم عرض کردم. پیامبر کوزه‌ای آب خواست، بر اّن دعایی خواند و فرمود: «این آب را بیاشام.» آشامیدم و خدا درد را برطرف کرد.
در سه ماهگی حرکتی در شکمم حس کردم و از آن به بعد، هیچ میلی به خوردن و آشامیدن نداشتم؛ گویا خدا مرا با جرعه‌ای شیر، سیر کرده بود. در منزل خود خیر و برکتی یافته بودم و خداوند با فرزندی که در شکم داشتم مأنوسم کرده بود. جز برای امور ضروری از خانه بیرون نمی‌رفتم. آثار بارداری از ظاهرم نمایان بود ولی ابدا احساس سنگینی نمی‌کردم.
هنگامی که ماه ششم فرا رسید، در تاریکی شب نیازی به نور چراغ نداشتم و هر زمان که در سجاده‌ی خویش بودم، صدای تسبیح و تقدیس را از درون خود می‌شنیدم. کم‌کم ضعف مرا فرا گرفت.
ده روز از ورود به شش ماهگی گذشت که ناگهان به خواب رفتم. در خواب، کسی نزد من آمد و بر پشت من دست کشید. بیدار شدم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز گزاردم.
بعد دوباره خواب مرا فرا گرفت؛ در خواب، کسی با لباسی سفید نزد من آمد، بالای سرم نشست و به صورت و پشت سرم دمید.

ترسان بلند شدم، دوباره وضو گرفتم و چهار رکعت نماز گزاردم. آن‌گاه دوباره خواب بر چشمانم چیره شد. در خواب، همان شخص نزد من آمد، مرا نشاند و دعایی بر گردن من آویخت. فردا صبح نزد پیامبر رفتم که در خانه‌ی
ام سلمه بود. پیامبر نگاهی به صورتم کرد و آثار شادمانی در چهره‌اش پیدا شد. ترسی که در اثر مشاهده آن خواب به من چیره شده بود، از میان رفت. بعد خوابم را برای پیامبر حکایت کردم.

پیامبر فرمود:« بر تو بشارت باد! اولین کسی که در خواب نزد تو آمد، دوستم عزرائیل ، موکل ارحام زنان است؛ دومین نفر، دوستم میکائیل*، موکل ارحام اهل بیت من است که به سر و صورت تو دمید.» سپس پیامبر گریست و مرا در آغوش گرفت و فرمود: « نفر سوم هم دوستم
جبرئیل است که خداوند او را خدمتگزار فرزندان تو قرار داده است.»
به منزل بازگشتم و مدتی نگذشت که حسین علیه السلام متولد شد .

  • میکائیل یکی از چهار فرشته مقرب خداست که مأمور روزی رساندن به مخلوقات است .


منابع:
عوالم،ج 17، ص 11،- خرایج و جرایح.
بحار الانوار، ج 43، ص 272، حدیث 35- خرایج.